1070

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بسم الله الرحمن الرحیموَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَبِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُلَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَهر شاه ، زمانی گریه نوزادی بودههر ساختمان بزرگ ، زمانی فقط یک نقشه ساده بودهمهم نیست که امروز در چه مرحله ای هستم.. ، مهم آینده منه و چیزی که به آن خواهمرسید ...87تــا 96میدونمــ به همــ میرسیــمــو ما بهم رسیدیم....درست در تاریخ 93.7.25 :)تاریخ شیرین جشن عروسیمون 96.5.9 :) 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

بسم الله الرحمن الرحیموَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَبِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُلَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَهر شاه ، زمانی گریه نوزادی بودههر ساختمان بزرگ ، زمانی فقط یک نقشه ساده بودهمهم نیست که امروز در چه مرحله ای هستم.. ، مهم آینده منه و چیزی که به آن خواهمرسید ...87تــا 96میدونمــ به همــ میرسیــمــو ما بهم رسیدیم....درست در تاریخ 93.7.25 :)تاریخ شیرین جشن عروسیمون 96.5.9 :) 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

بسم الله الرحمن الرحیموَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَبِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُلَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَهر شاه ، زمانی گریه نوزادی بودههر ساختمان بزرگ ، زمانی فقط یک نقشه ساده بودهمهم نیست که امروز در چه مرحله ای هستم.. ، مهم آینده منه و چیزی که به آن خواهمرسید ...87تــا 96میدونمــ به همــ میرسیــمــو ما بهم رسیدیم....درست در تاریخ 93.7.25 :)تاریخ شیرین جشن عروسیمون 96.5.9 :) 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 91 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

الان بگم از خونه یا نه؟؟ بهعد از کلی بالا پایین کردن بلخره اون خونه ای که میخواستیم رو پیدا کردیم. و کلی هم خوشحالم. هر سری که میریم توش همش میگم خونه قَجَنگم :))  تقریبا چیدیم. یه سری وسیله هام کمه ولی اوناهم میاد تو خونمون.فعلا درگیر کارای عروسی ام وچیزی هم نمونده بشدت هم استرس دارم . حالم یه جوریه. خییییلی خوشحالم و خیییلی هم غصه دارم. که دیگه اون روزای مجردی تو اتاق نشستنم و به خاطره هام فکر کردن توی خلوتم تمام شد. همه اون روزای خوش م کنار مامانم و بابام.. دیگه روز شماری میکنم. و میرم خونه خودمون.. و مستقل زندگی میکنیم. با همهه فراز و نشیب هاش ولی و.اقعا خوش گذشت تمام این سالا.. حتی اونوقت 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

قسمتِ اول  خب.. از کجاش براتون شروع کنم؟؟؟ از خوبی هاش بگم ی بدی هاش.؟ البته بدی که نه.. اتفاق... جشن عروسیم تمام شد و الان 6 روزه که خونه خودمم. کاملا مستقل و جدا و صبحا از خونه خودمون میرم سرکار.دوشنبه هفته یش که سرارسر استرس برام گذشته بود به خوبی و خوشی تمام شد... شب های قبلش که بزن و برقص و جشن حنا و دور  دور و خیابون بستن بود و صبحش بی خوابی و استرس و جیغ و داد رفتم تنهایی سالن.. از چند وقت قبلش موهای مشکیمو لابلاش هایلایت در آوردم خیلی خوب شد. خصوصا وقتی کاملا لخت و کاملا فر میشن. ارایشم تمام شد. خیلی بهتر از فرمالیتم دوستداشتم..موهامم بستم. یه شینیون بسته  پایین. بچه های گروهمون دایم ب 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

قسمتِ دوم

 

تاریخ عروسیمو به این دلیل انتخاب کردیم که تقریبا 3 سال پیش توی همچین تاریخی نامزد کردیم

یه شاسی هم انتخاب کردیم برای تابلو یادبود.. و اونو خیلی بیشتر از شاسی سر مجلسم که هدیه تشریفاتمون بود، دوستداشتم.

قشنگی زندگی به اونجاشه که صبحا برای بیدار شدن.. حس مرگ دارم :///////// و هیچ جووره دلم نمیخوام خونمون به مقصد محل کار ترک کنم:)))))))

1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

قسمتِ سوم  قسمت جالب عروسیمون اونجاش بود که موقعی که توی خونمون یکم منتظر بودیم باهم رقص دونفرمون رو تمرین کردیم با آهنگی که از دهن مبارک خارج میشد :)))))  وقتی اومد دم سالن دنبالم.. به خانمه میگفت این عروسِ مارو بدید ببریمممم...و چیزی که انتظارشو داشتم رُخ داد.. بوسیدن هم.. و ذوق کردن خودش. البته من که تو لباس دامادی دیده بودمش.. اون بود که من براش کاملا جدید شده بودم خخخخ  الان دُرُست یک هفتس که ا عروسی من میگذره..و یه همچین ساعتی11.31.. دوشنبه هفته پیش توی سالن داشتم اماده میشدم و آمار لحظه به لحظه به بچه ها میدادم. از سحر شمالی گرفته تو پی وی که میگفت حرف بزن.. بگو رژتو قرمز کنه..بگو فلان 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

دُرُست دو هفتس که منو عشق جان تو خونه خودمون زندگی میکنیم. دیشب بغض عحیبی داشتم.داشتم فیلم مییدیدم..یهو یادم افتاد خیلی وقته که شبا موقع فیلم دیدن منتظر زنگ ش نیستم.. چون همیشه دارمش.. اره این قشنگه.. ولی من اونروزا رو هم خیلی دوستداشتم.که ساعت 12 شب.. میزدیم از خونه بیرون.. که دم صبح میرسیدیم و نخود نخود هر که رود خانه خود.. که پیش میومد چند روز همدیگه رو نبینیم..دلتنگ بشیم.. که شبا چت کنیم..که خیلی چیزای دیگه..اون روزای قشنگ تمام شدن وجاش روزای قشنگتری رو گرفته..+برای رسیدن به ارزوهات باید مدت زیادی و براش تلاش کنی.. زحمت بکشی.. تا به اون موقعیت خوبی که میخوایی برسی.. شاید اینجا تهش نباشه که 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12

چند وقته پیش با یکی از دوستام رفتیم خونه یکی از همسایه هاشون که چند سالی هست همدیگه رو میشناسیم.هنوز از درنرفته تو کِل میکشیدن:))عکسامو دیدن و کلی ذووق کردن. منم جریان سوختن لباس عروسم و اشکایی که میریختمو تریف میکردم. داشتم فیلم خودمو دلبریُ که با هم میرقصیدیمو نشون دوستم میدادم. یهو همشون سراشونو کردن تو گوشی من و به کارای ما میخندیدن :/و منم خیلی نسبت به چشمُ نظر یه جورایی حساس شدم ولی توجهی نکردم .. رفتیم با دوستم خونمون که شام درست کنیم بهم گفت اسفند داری؟ و منم نییشم شل شد گفتم وای اره خدا خیرت بده :)) و برام اسفند دود کرد و بهم گفت ان شالله چشم بد ازتون دور باشه  تا الان که چندبار ناهار 1070...
ما را در سایت 1070 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : our-memorabilia بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:12